عبدالرحمان: فلانی واسه چی اینجا وقتتو هدر میدی ؟
من: پس کجا وقتمو هدر بدم؟!
عبدالرحمان: با من بیا بریم لبنان اونجا یه دختر خاله ی خوب هم دارم راست کار خودته !
من: 0_o
پ.ن: عبدالرحمان، لبنانی الاصل، لحجه عربی، زبون فارسی !
عبدالرحمان: فلانی واسه چی اینجا وقتتو هدر میدی ؟
من: پس کجا وقتمو هدر بدم؟!
عبدالرحمان: با من بیا بریم لبنان اونجا یه دختر خاله ی خوب هم دارم راست کار خودته !
من: 0_o
پ.ن: عبدالرحمان، لبنانی الاصل، لحجه عربی، زبون فارسی !
سال اول ابتدایی (سر جلسه امتحان ریاضی) :
پیس پیس (خطاب به جلویم )
گردی عدد 9 سمت چپشه یا راستش ؟
جلوییم : چپ !!!
من : چپ کدوم طرفه ؟
از همون اول معتقد بودم که تکلیف عید مثل مهریه میمونه! کی داده و کی گرفته ؟!
لذا به یاد ندارم که سالی باشه که معلم ها رو خون به جیگر نکنم و مثل آدم تکالیف سنگینی که میدادن رو تحویل بدم و تا اونجایی که میدونم در سالهای ابتدایی برنامه ام امحای پیک شادی بود (که البته کمی جراحت و خون ریزی هم داشت) و در دوره ی راهنمایی هم مشقایی که میدادن رو یا نمی نوشتم و یا مامان و بابامو می کشوندن مدرسه و یا در بدترین حالت صبح اون روزی که با معلمای گیر سه پیچی کلاس داشتم یه مقاله ای چیزی از اینترنت کپی پیست و نهایتا پرینت میگرفتم و میدادم دستشون اونا هم با کلی ناز و قمپز حال میکردن که اینقدر آدمن و دانش آموزی پیدا شده یه این تمیزی مطلب نوشته و بعدش تایپ و ویرایش کرده و براشون اورده و اسمشونم به عنوان استاد توی صفحه ی اول زده و بارها بنده رو به موجب همین اقدامات مورد عنایات ویژه ای قرار میدادند که باعث افزایش حسادت ها در مدرسه می شد. البته لازم به ذکر است که دوره ی متوسطه هم اصلا در زندگی بنده وجود نداشت و هر مصیبتی هم که بود در همون 8 سال ابتدایی و راهنمایی خلاصه می شد ...
در کل بنا به اون ضرب المثل شیرازی، باید گفت که «چرا عاقل کند کاری ؟» خب وقتی میبینی کسی تکلیف نمینویسه مگه مریضی که تکلیف میدی ؟
خوبه یکی به بچه های شما هم تکلیف بگه ؟!
هنوز هم در عجب که چرا ؟!
چرا همه بیخیالند و غافل !
چرا همه شادند و سرمست ؟!
مگر می شود غم زده ای را دید و بیخیال بود ؟!
بله می شود !
تازه می شود او را تنها گذاشت و با بی رحمی اوقات را به تفریح گذراند !
میبینی ؟ دنیا بی رحم است ولی قبلا تو را جور دیگری میدیدم ... حکایت چیست ؟!
گویا این که این حرف ها هم کم کم آزار دهنده می شوند...
دیگر سکوت می کنم اما ای کاش می شد (و یا می توانستم) برادرانه مرهمی بر اندوهکده ات باشم ...